.jpg)
لایک بیشتر برای آنها؛ روان آشفتهتر برای ما00 نظر

اخبار بد یکی دو تا نیست؛ از کتک خوردن پیرمرد سالمندی از مسئولان یکی از خانههای سالمندان تا برخورد بد یک معلم با دانشآموزش. از دعواهای کاربران فضای مجازی به دفاع یا تخریب از یک شخصیت تا دست به دست شدن فیلم نوزاد رها شده در سطل زباله. همین چند مورد که حتی به تعداد کل انگشتان یک دست هم نمیرسد کافی است که بتواند به اندازه کافی، ذهن و روحمان را دچار تنش کند و اجازه ندهد که زندگی عادیمان را داشته باشیم. اتفاقاتی که در قالب خبرهای تلخ و دلسوزانه منتشر میشوند و لایکخور بیشتری دارند. پس حواستان باشد که روحتان فدای لایک بیشتر نشود چرا که شما فقط یک معلم بد رفتار را میبینید اما کسی برای شما از صدها معلم فداکار روستاهای دورافتاده چیزی تعریف نمیکند!
دنیا را در مشت خودت بگیر
دنیا همین است. سینوسیترین روال ممکن را در پیش میگیرد و حرکت می کند؛ گاهی بالا و گاهی پایین. گاهی تلخ و گاهی شیرین. خوبیاش این است که میدانیم خدا خودش وعده داده است که بعد از هر سختی و تلخی، شیرینیهایی است که میتواند قبلیها را بشورد و با خود ببرد. اما گاهی خودمان این روال سینوسی را دستخوش تغییر میکنیم. یعنی خودمان با خواست و اراده، خودمان را به قعر این دامنه سینوسی میاندازیم و غرقش میشویم. انگار که هیچوقت قرار نیست به اوج برگردیم. این وضعیتی است که در روزها و هفتههای اخیر برای خودمان ساختهایم.
مدام به دنبال اخبار و تصاویری بودهایم که حالمان را بد کرده است، اشکمان را در آورده و احساساتمان را جریحهدار کرده است. اتفاقاتی تلخ که واقعی بوده است اما ما هم تلاشی برای رهایی از آن نکردیم و انگار نمیدانیم که این تنشها و و تشویشها، چطور میتواند امید و انگیزه را از ما بگیرد؛ همانچیزی که نداشتن و کم داشتنش، میتواند شوق زندگی را از ما بگیرد. اما واقعا چطور ممکن است اجازه بدهیم کسی یا چیزی، این تنها دارایی ارزشمندمان، یعنی انگیزه و امید به زندگی را از دستانمان بگیرد و ما هم در برابرش هیچ مقاومتی نکنیم؟
سواد رسانهای را دست کم نگیریم
«ما که از سنگ نیستیم!» این را میگوید از شغل و حیطهاش برایمان را تعریف میکند؛ از اینکه باید اخبار لحظه به لحظه را در کانال یکی از خبرگزاریهای معروف بارگذاری کند و خب خواندن و دیدن و شنیدن این حجم از خبر که قریب به اتفاق آنها باب میلش نیست، طبیعتا میتواند روحش را خسته و افسرده کند:« یعنی شاید خودم متوجه نشوم ولی غرق شدن در این حجم از اخبار، به مرور رویم تاثیر میگذارد و دیگر آن خوشحالی عمیق سابق را ندارم.» اما او خبرنگار است و در ورطه اجبار قرار گرفته است! اما مگر همه ما خبرنگاریم؟ این را مهری موسوی، روانشناس و مشاور خانواده میگوید که معتقد است که اگر کاری از دستمان برنمیآید و ضرورتی ندارد، باید بیشتر از خودمان مراقبت کنیم:«از اخبار تلویزیون بگیر تا تلفنهای همراهی که انگار هیچوقت قرار نیست خبر خوش و اتفاق دلانگیزی را به ما برسانند. اغراق نیست اگر بگوییم شبکههای اجتماعی ما را به این نقطه رساندهاند؛ به جایی که کوچکترین اختیاری در برابر محتواهایی که به چشم و گوشمان میرسد نداریم و نمیتوانیم از آنها مراقبت کنیم.» اما واقعا در شرایط روزگار امروز، برای محافظت از روانی که تا همین حالا هم دستخوش آسیبهای زیادی شده است چه باید کرد؟ این سوالی است که کارشناسان و روانشناسان بسیاری به آن پاسخ دادهاند اما اینکه چقدر از آنها را در زندگی روزمرهمان به کار ببریم، خودش هنری است که هرکسی آن را ندارد؛ هنر محافظت از سلامت روح و روانمان و این موضوع با بالا بردن سواد رسانه ای امکان پذیر می شود.
این همهی واقعیت نیست
اجازه بدهید کمی با همدیگر روراست باشیم. خاصیت رسانه این است که آن چیزی را به مخاطبش بدهد که خودش میپسندند؛ آنچیزی که میتواند مخاطب را کنجکاو کند و بازدید خبر را بالا ببرد. رسانه دلش میخواهد خودش را در ذهن مخاطب جا بیندازد و ماندگار شود؛ حتی به واسطه انتشار یک خبر کمی اغراقآمیز. در واقع کمتر رسانهای وجود دارد که خیر و صلاح مخاطبش را از صفر تا صد در نظر بگیرد و بعد دست به انتشار خبر بزند. برای همین است که شاید بهتر است هنگام ورود به دنیای رسانه، کمی بدبینانه وارد شویم و هرچیزی را باور نکنیم؛ حتی اگر همه شواهد دلیلی برای درست بودنش داشته باشد، چرا که ممکن است خبر صحت داشته باشد اما احتمالا نحوه بیان خبر با آن چیزی که واقعیت دارد، متفاوت است و همین تفاوت است که میتواند روح ما را مخدوش کند.
نظرات ( 0 )